Site Graphic >
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، هرگاه بنده ای را دوست بدارد، او را از گناهانْ حفظ می کند و پاداشش را برابر چشمانش می نهد . [امام صادق علیه السلام]
هنر در دستان ما The art is in our hands
|| مدیریت || شناسنامه || پست الکترونیــک ||  RSS  ||
همه چیز درباره افشین قطبی

Actor28 :: دوشنبه 86/10/24 ساعت 2:55 صبح

 عنوان اولین پرسش از افشین قطبی می‌پرسیم که کجا و در چه زمانی به دنیا آمد و چرا از ایران خارج شد و او با آن لهجه شیرینش برای مان می‌گوید: «در بهمن سال 1343 به دنیا آمدم. راستش را بخواهید از خاطرم رفته که در چه محلی به دنیا آمدم، نام مدرسه‌ام هم یادم نیست. 13 ساله بودم، در سال 1356، یک سال پیش از انقلاب به همراه پدرم به کالیفرنیا رفتم. او زندگی جدیدی را در آمریکا آغاز و همسر جدیدی اختیار کرده بود و همین امر باعث شد من هم با او به کالیفرنیا بروم. در یک شهر کوچک در حوالی لس‌آنجلس زندگی‌ام را آغاز کردم.» و پس از آن بر افشین قطبی چه گذشت؟ «اولین ماه‌های حضور در آن جا برایم سخت بود. زبان انگلیسی بلد نبودم اما توانستم در عرض سه ماه زبان انگلیسی را یاد بگیرم، ضمن این‌که هر روز صبح فوتبال هم بازی می‌کردم. فوتبال تو قلب و خونم بود، در ایران هم بازی با بچه‌محل‌ها یادم نمی‌رود، هر روز فوتبال بازی می‌کردیم و علاقه شدیدی به توپ و تور داشتم. در همان اوان در
مدرسه «جونیورهایس‌هود» تحصیل می‌کردم و توانستم تیم فوتبالی در آن مدرسه تشکیل بدهم. ملیت‌های مختلفی در آن مدرسه تحصیل می‌کردند و به همین خاطر اعضای تیم فوتبال این مدرسه هم از کشورهای مختلف بودند. چیزی که یادم می‌آید این‌که در آن جا با فردی آشنا شدم که پدرش ایرانی و مادرش مصری بود. او معلم مدرسه ما بود و یک مدرسه فوتبال هم داشت. یک روز که در حال فوتبال بازی کردن بودم، او را دیدم و آن آشنایی باعث شد روابط‌مان بیشتر از گذشته شود، او مثل یک برادر بزرگ تر برای من شد و مرا در مدرسه فوتبالش ثبت‌نام کرد و من زیرنظر او آموزش دیدم. از همان روزهای اول که به این شکل فوتبال را ادامه دادم، دلم می‌خواست علم فوتبال را یاد بگیرم. دلم می‌خواست بیشتر به جای این‌که فوتبال بازی کنم، فوتبال آموزش بدهم. ضمن این‌که مدرسه معروفی هم داشتیم. در این مدرسه «جان ویت» بازی می‌کرد، در ضمن بگویم که از اواسط دهه هفتاد میلادی آمریکایی‌ها به فوتبال روی‌ آوردند و به سرمایه‌گذاری پرداختند. همان سال‌ها بود که تیم ثروتمند کاسموس آمریکا، بازیکنانی چون پله، بکن‌باوئر و یوهان کرایف را به استخدام خود درآورده بود. در مدرسه فوتبال ما هم بازیکنان خوبی (نوجوانان) از کشورهای مکزیک، ایران، مصر، ژاپن، چین و آفریقا حضور داشتند. به همین خاطر تیم فوتبال مدرسه ما بین‌المللی شد و در مسابقات بین مدارس هم به مقام اول در کالیفرنیا رسید. من آن زمان مربی‌شان بودم. این روند ادامه داشت تا این‌که 17 ساله شدم.»
حضور در دانشگاه
«در 17 سالگی به دانشگاه معروف «یو.سی.ال» رفتم که دانشگاه معتبری است و به نوعی معروف‌ترین دانشگاه کشور آمریکاست و آن سال (1981) سی هزار دانشجو داشت. به آن جا که رفتم، خیلی سریع به عضویت تیم دانشگاه آن جا درآمدم و تنها ایرانی تیم فوتبال آن جا بودم. کوچک‌اندام بودم برعکس دیگر بازیکنان که از اندام‌ تنومندی برخوردار بودند. مربی آلمانی داشتیم که نامش «زیگ ایشلید» بود و بعدها مربی تیم جوانان آمریکا شد و همچنین پنج سال رهبری تیم گالکسی لس‌آنجلس را برعهده گرفت. او فوتبال را خیلی خوب می‌شناخت و من الفبای حرفه‌ای فوتبال را از او آموختم...»
و نقش خانواده؛ آیا مخالف بودند یا موافق؟ «پدر و مادرخوانده‌ام به تشویق من پرداختند، به خصوص مادرخوانده‌ام که برایم خیلی زحمت کشید و در شکل‌گیری شخصیت اجتماعی‌ام خیلی به من کمک کرد. او در ایران دندانپزشک بود.»
و شغل پدر را نگفتید؟ « پدرم در ایران معلم بود. آنها مثل من در ابتدای حضور در آمریکا مشکلاتی داشتند و از طرفی باید حواس شان به من هم می‌بود چرا که سنین 13 تا 18 سالگی برای شکل‌گیری شخصیت یک فرد خیلی مهم است و آموزش باید درست باشد. از طرفی پول زیادی هم نداشتند که امکانات زیادی در اختیارم بگذارند اما تمام تلاش شان را کردند که من به شکل حرفه‌ای فوتبال را ادامه بدهم.»
به طور حتم تلاش زیادی کردی. همین‌طور است؟ «از کودکی و بعد هم نوجوانی سعی‌ام همیشه این بود که روی پای خودم بایستم. از همان روزهای ابتدایی حضور در آمریکا، با این‌که در دبیرستان تحصیل می‌کردم و فوتبال هم بازی می‌کردم، دلم نمی‌خواست پدرم را اذیت کنم و او بیش از حد برایم خرج کند. درک می‌کردم که زندگی در غربت سخت است و من هم باید به عنوان یک عضو از خانواده، خرج خودم را دربیاورم. شاید باورتان نشود، مدتی روزنامه‌فروشی می‌کردم، مدتی هم در خانه مردم باغبانی می‌کردم تا درآمد کمی برای خودم داشته باشم و حداقل خرج خودم را دربیاورم. این چیزها را برای شما بازگو کردم که بگویم زحمت کشیدم تا به اینجا رسیدم. از بچگی برای من همه چیز مهیا نبود. از همان دوران سعی کردم خودم شخصیتم را بسازم. از همان زمان سعی‌ام بر این بود که قدر داشته‌هایم را بدانم. شاید اگر به آسانی به همه‌چیز می‌رسیدم، حالا قدر آن را نمی‌دانستم. من به آسانی به همه‌چیز نرسیدم. آنهایی که به آسانی به چیزی می‌رسند، تنبل بار می‌آیند اما من از کودکی، آدم تنبلی نبودم. تمام سعی‌ام این بود که کار و تلاش کنم و چیزهای جدید یاد بگیرم. در تمام عمرم دوست داشتم پرکار باشم.»

تجربیات خوب از دانشگاه
«از دوران دانشجویی‌ام تجربیات خوبی دارم. تیم فوتبال دانشگاه «یو.سی.ال» به تمام آمریکا سفر و بازی برگزار می‌کرد و من هم با این تیم همراه بودم. مدتی که از حضور من در این تیم گذشت، تصمیم گرفتم در یک مدرسه ورزش، مربیگری فوتبال کنم. از شاگردان هفت، هشت ساله تا سیزده، چهارده ساله داشتم. آنها مرا خیلی دوست داشتند چرا که فوتبال را با هیجان ادامه می‌دادم و به کار مربیگری علاقه وافری داشتم.»
برای‌مان نگفتید دقیقا چه زمانی وارد دانشگاه و سپس فارغ‌التحصیل شدید، همچنین رشته تحصیلی‌تان چه بود؟ «سال 1981 وارد دانشگاه شدم و سال 1986 در رشته مهندسی برق الکترونیک فارغ‌التحصیل شدم. این رشته در دانشگاه
«یو.سی.ال» از اعتبار بالایی برخوردار است. همکلاسی‌های من برای این‌که دروس خود را پاس کنند، روزی هجده تا بیست ساعت درس می‌خواندند چرا که رشته بسیار مشکلی است اما من از آن‌جا که کارهای متفرقه زیادی می‌کردم، ساعات زیادی درس نمی‌خواندم اما سعی می‌کردم درست یاد بگیرم.»
دوستان ایرانی هم داشتید؟ «نه، وقتی که وارد محیط دانشگاه شدم، دوستان ایرانی نداشتم. شاید به همین خاطر لهجه فارسی‌ام کمی تغییر پیدا کرد.»
چه زمانی از پدر و مادر جدا شدید؟
«از همان هفده سالگی، زمانی که وارد دانشگاه شدم. ابتدا در خوابگاه زندگی کردم، دو سال بعد به همراه یکی از دوستانم یک آپارتمان اجاره کردم. بعد از فارغ‌التحصیلی، رشته تحصیلی‌ام را در محیط کاری ادامه ندادم و تصمیم گرفتم به سراغ آرزوهای دوران کودکی‌ام بروم؛ یعنی زمانی که 24 ساله بودم. در سال 1988 تصمیم گرفتم مدرسه فوتبالم را تاسیس کنم. البته بگویم که پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه تا تاسیس مدرسه فوتبالم، طی دو سال از فدراسیون فوتبال آمریکا مدرک مربیگری‌ام را دریافت کردم و درس‌های آن را فرا گرفتم.»
از قطبی می‌پرسیم که هدف‌تان از تاسیس مدرسه فوتبال، تنها کسب درآمد بود که می‌گوید: «نه، هدفم این بود که جوان‌ها را آموزش دهم تا
فوتبال بین‌المللی بازی کنم. البته پس از مدتی شاگردانم خیلی زیاد شدند؛ از شش ساله تا نوزده ساله به طور متوسط روزی 160 شاگرد داشتم. پس از مدتی تصمیم گرفتم چند مربی دیگر به مدرسه فوتبالم بیاورم. چند مربی ایتالیایی، هلندی و... این تلاش باعث شد موقعیت خوبی نصیب مدرسه فوتبال من شود و در درازمدت به جز علم فوتبال، با مسائل مدیریتی فوتبال هم آشنا شدم چرا که مدرسه‌ای را اداره می‌کردم که سالی هزار شاگرد داشت. طی این سال‌ها وقتی مدرسه من در لس‌آنجلس به محبوبیت رسید، پای مربیان بزرگ دیگری را به آن‌جا باز کردم؛ مربیانی چون «کوادیانز» که از آژاکس آمستردام هلند او را آوردم و همچنین «بورا میلوتینوویچ» مربی معروف یوگسلاو که سابقه پنج حضور در جام‌جهانی دارد (1986 با مکزیک، 1990 با کاستاریکا، 1994 با آمریکا، 1998 با نیجریه و 2002 با چین). آنها بعدها از دوستان خوب من شدند و کمک‌های بزرگ و تجارب فراوانی از آنها کسب کردم.»
از بورا خاطره‌ای هم دارید؟ «او به من می‌گفت: از تو خوشم می‌آید که در سرزمین آمریکا این‌قدر عشق فوتبالی...» چرا؟ «چون تا پیش از جام‌جهانی 1994 آمریکا، مردم با فوتبال بیگانه بودند. عشق فوتبال در آمریکا زیاد دیده نمی‌شد اما مدرسه من و دوستانم باعث شد در کالیفرنیای آمریکا فوتبال بین‌المللی ارائه بدهیم و افراد زیادی را به سوی فوتبال بکشانیم. شاید باورش مشکل باشد اما تا اوایل دهه نود خیلی از آمریکایی‌ها هیچ علاقه‌ای به فوتبال نشان نمی‌دادند و از آن زمان بود که شاهد بودیم تیم‌ملی آمریکا از سال 1990 در پنج دوره متوالی راهی جام‌جهانی شد. بورا می‌گفت: تو با مدرسه‌ات، در بین اهالی کالیفرنیا انگیزه ایجاد کردی.»
و مدیریت این مدرسه با خودتان بود؟ «بله، به جز آموزش فوتبال، مدیریت آن هم برعهده خودم بود. زحمات زیادی برای آن‌جا کشیدم، حتی گاهی اوقات پشت تراکتور چمن‌زنی می‌نشستم و چمن‌ها را کوتاه می‌کردم. برایم مهم نبود که چه کاری می‌کنم، تنها هدفم این بود که مدرسه‌ام به نام افشین قطبی که بعدها به نام S.S.G.A تغییرنام یافت، هدفمند شود و بازیکن بین‌المللی تحویل دنیای فوتبال دهد.»
از تمام دنیا شاگرد داشتم
از قطبی می‌پرسیم که شاگردان شما همه آمریکایی بودند که می‌گوید: «نه، البته شاید ملیت‌شان آمریکایی بود اما بد نیست بدانید در آمریکا نژادهای مختلفی زندگی می‌کنند؛ اسپانیایی، ایتالیایی، انگلیسی، فرانسوی، چینی، ژاپنی، مکزیکی و آفریقایی که بیشترشان مهاجر هستند اما پس از این‌که مدرسه‌ام به اعتبار قابل‌توجهی دست یافت، اشخاصی که در ‌نقاط گوناگون، کارشان کشف بازیکن بود، برایم از برزیل، آفریقا، مکزیک، آذربایجان و دیگر نقاط دنیا بازیکنانی تا سن 16 سالگی می‌فرستادند و من هم به آموزش آنان می‌پرداختم. از طرفی طی این سال‌ها روابط زیادی با مدرسه‌های فوتبال و باشگاه‌های بزرگ برقرار کرده بودم. آنها هم می‌خواستند حرفه‌ای بازی کنند. از این رو مدرسه فوتبالم طی چند سال جهانی شد... یادم می‌آید که یک بازیکن آمریکایی داشتم به نام «جان اوبراین» که از 14 سالگی به مدرسه من آمد. او را در 16 سالگی به آژاکس فرستادم و مدت هشت سال در آژاکس آمستردام و دو جام‌جهانی هم برای آمریکا بازی کرد. او یکی از بهترین شاگردان من بود، حتی تعدادی از شاگردانم هم به روسیه رفتند و در لیگ آن‌جا بازی کردند. به فورتوناسیتاد هلند چند بازیکن فرستادم و... این روند طی سال‌ها حضور در آمریکا همچنان ادامه داشت و هرگاه بازیکنی را به اروپا می‌فرستادم، احساس درونی خوبی پیدا می‌کردم.» از افشین می‌پرسیم دلیل این کارش چه بود؟ که می‌گوید: «چون آرزوی خودم بود که روزی در لیگ‌های معتبر اروپایی بازی کنم اما هیچ‌وقت موقعیتش پیش نیامد. شاید باورش مشکل باشد. همان‌طور که گفتم هدفم تنها کسب درآمد نبود. شاگردانی داشتم که حتی پولی برای ثبت‌نام در مدرسه‌ام نداشتند، یا خودم هزینه‌های‌شان را تامین می‌کردم یا دوستانی داشتم که هرساله کمکی به مدرسه فوتبال من می‌کردند. می‌دانید چرا؟ چون عشق به فوتبال در چشمان‌شان موج می‌زد؛ درست مثل نوجوانی خودم و من به خوبی با این روحیات آشنا بودم و این مسئله باعث می‌شد انرژی‌ام نسبت به گذشته بیشتر شود. البته جا دارد از کاپیتان گالکسی هم یاد کنم که شاگردم بود. «پیتر وایس» او از ده سالگی در مدرسه من الفبای فوتبال را آموخت، ضمن این‌که در المپیک 2000 سیدنی سه تن از شاگردان من در تیم المپیک آمریکا بودند.
حالا که به فوتبال ایران و به شهرستان‌های کوچک که استعدادهای بزرگی در آنها نهفته است فکر می‌کنم ، احساس می‌کنم تفکر درست و انگیزه درست را به این نوجوانان نمی‌دهیم. کاش می‌شد در ایران هم مدارس بین‌المللی تاسیس می‌شد که برای آینده فوتبال ایران مثمر ثمر خواهد بود. ما باید مارکتینگ‌مان در فوتبال صحیح باشد. آمریکایی‌ها اگر در سال‌های اخیر در قاره خودشان، به مانند مکزیک فوتبال‌شان یک سر و گردن از دیگر کشورهای این قاره بالاتر شد، به خاطر سازماندهی درست‌شان بود. آنها به درستی برنامه‌ریزی کردند و نیروهای خوبی را به فوتبال تحویل دادند تا جایی که در جام‌جهانی 2002 تیم آمریکا جزو هشت تیم برتر دنیا شد یا در جام‌جهانی 1994 اگر با برزیل روبه‌رو نمی‌شد، شاید تا نیمه‌نهایی بالا می‌آمدند در صورتی که مثل ایرانیان اصلا استعداد ندارند، بلکه تنها فوتبال را علمی فراگرفته‌اند.»
و این مدرسه هنوز هم در لس‌آنجلس دایر است؟ «نه، پس از سال 2002 مدرسه فوتبالم را تعطیل کردم چرا که در آن جا نبودم و دیگر نمی‌توانستم بر آن مدیریت داشته باشم. پس از 41سال، مدرسه فوتبالم تعطیل شد.»
حضور در تیم‌ملی
پس از پرآوازه شدن مدرسه فوتبال‌تان، فدراسیون فوتبال آمریکا از شما دعوت کرد. همین طور است؟ «استیوسمپسون که مربی تیم‌ملی آمریکا در جام جهانی 1998 بود، مربی‌ام در دانشگاه «یو.سی‌‌.ال» بود و از همان زمان ارتباط‌مان خیلی قوی شد. او تلاش مرا دوست داشت، از این رو پس از این‌که مربی تیم‌ملی شد، مرا به تیم‌ملی دعوت کرد و من دستیار او شدم اما پس از شکست مقابل ایران در جام‌جهانی 1998 که او استعفا داد، ما هم از تیم آمریکا جدا شدیم.»
رفتن به سئول
و چه شد که سر از کره‌جنوبی درآوردید؟ «طی سال‌های 1992 تا 2001، من سالی یک تا یک ماه و نیم در اروپا می‌گذراندم. بازیکنان خودم را به آن‌جا می‌بردم تا آنان در باشگاه‌های آن‌جا بازی کنند و طی این سال‌ها رابطه‌ام با آژاکس آمستردام بسیار مطلوب بود. آژاکس از دیرباز مدرسه فوتبال معروفی در تمام اروپا داشت و دارد و تفکر ویژه‌ای بر آن حاکم است. بازیکنان معروفی از این مدرسه به سراسر دنیا معرفی شده‌اند که نمونه‌اش ترکیب اصلی تیم‌ملی هلند در دو جام‌جهانی 1974 و 1978 بود و ستاره بی‌بدیل آنان یوهان کرایف که مادرش رختشوی باشگاه بود و بعدها نام پسرش را در مدرسه فوتبال آژاکس نوشت.»
کرایف را می‌شناختی؟ «او وقتی مربی بارسلون بود، به آمستردام آمد تا با آژاکس در لیگ باشگاه‌های اروپا بازی کند. من به آن بازی دعوت شدم. پس از بازی به رختکن بارسلونا رفتم و با او حرف زدم. به او گفتم زمانی که در کاسموس بازی می‌کردی و من 14 ساله بودم، بازی‌هایت را از نزدیک تماشا می‌کردم، در همان رختکن توسط مسئولان آژاکس به او معرفی شدم و باب آشنایی‌مان از آن‌جا باز شد.»

و در ادامه؟
«این رفت‌و‌آمدها به هلند باعث شد با مربیان بزرگ آن‌جا آشنا شوم. همچنین از سال 1997 من به همراه بورا میلوتینوویچ توانستیم مشخصات فوتبالیست‌ها را از لحاظ قوای بدنی، تکنیک و تاکتیک‌پذیری به رایانه انتقال دهیم و برنامه‌ریزی کنیم و به صورت تصویری به بازیکنان آموزش دهیم. همین امر باعث شد هلندی‌ها از آن استقبال کنند. به نوعی تکنولوژی را به فوتبال انتقال دادیم. در این نرم‌افزار کامپیوتری نام من هم ثبت شد و از آن‌جا بود که خیلی‌ از مربیان اروپایی با نام افشین قطبی آشنا شدند، به ویژه «گاس هیدینک» هلندی... هیدینک زمانی که به کره‌جنوبی رفت، به من پیشنهاد داد که دستیارش شوم. هیدینک از سال 2001 مربی کره‌جنوبی شد و همان‌طور که می‌دانید در جام‌جهانی 2002 تیم کره، چهارم شد.
پس از جام‌جهانی 2002 من دوباره به آمریکا بازگشتم و این بار به عنوان دستیار استیو سمپسون، در گالکسی لس‌آنجلس کار کردم. این روند ادامه داشت تا این‌که «دیک ادووکات» هلندی در سال 2005 مربی هلند شد و من و «پیم وربیک» بار دیگر دستیار او شدیم. (خواننده محترم گاس هیدینک و دیک ادووکات از مربیان معتبر هلندی هستند. هیدینک در جام‌جهانی 1998 با تیم‌ملی هلند به مقام چهارم جهان دست یافت و ادووکات در جام‌جهانی 1994 مربی هلند بوده، همچنین در جام‌جهانی 2002. ضمن این‌که ادووکات در سال 1988 آیندهوون را قهرمان لیگ اروپا کرد.) پس از جام‌جهانی 2006 هم که با وربیک رهبری کره را برعهده گرفتیم و پس از سومی آسیا، از آن تیم بیرون آمدیم.»
شش حضور متوالی
از قطبی می‌پرسیم چرا کره‌جنوبی در شش دوره متوالی جام‌جهانی، همیشه یک پای ثابت جام‌جهانی بوده، اما هیچ‌وقت جام ملت‌ها را جدی نمی‌گیرد و هیچ قهرمانی در کارنامه خود ندارد؟ که می‌گوید: «برای کره‌ای‌ها جام‌جهانی خیلی مهم است. برای آنان شاید فوتبال زیاد مهم نباشد و مثل ایرانی‌ها زیاد عشق فوتبال نباشند اما وقتی تیم کشورشان به جام‌جهانی می‌رود، کره‌ای‌ها به خاطر نام کره، فوتبال را دنبال می‌کنند. ضمن این‌که رییس فدراسیون فوتبال آنها «دکتر چون»، اندیشه‌های نویی را به فوتبال کره منتقل کرده است.
او مردی متفکر است و صاحب اندیشه‌های جدید که از کره یک فوتبال بین‌المللی ساخته است. سعی او این بوده که همیشه کره در جام‌جهانی با تمام قوا حضور داشته باشد و در جام ملت‌های آسیا با ترکیبی جوان‌تر روانه رقابت‌ها ‌شود، یعنی همیشه این‌طور بوده است. ضمن این‌که پول خوبی را هم به فوتبال کره تزریق کرده است.»
بازگشت پس از سی سال
«از سال 1356 که از ایران خارج شدم، دیگر به ایران نیامدم تا سال 1386، درست سی سال. البته قرار بود پارسال با کره برای رقابت‌های مقدماتی جام‌جهانی به ایران بیایم، اما از آن‌جا که پاسپورت ایرانی نداشتم، نتوانستم به ایران بیایم.»
از قطبی می‌پرسیم پس از علی پروین که از او در ورزشگاه‌ها با نام «سلطان» یاد می‌کردند، دیگر طی این سال‌ها هیچ مربی نتوانست به مانند شما در دل هواداران پرطرفدارترین تیم ایران، جایگاهی برای خود به دست بیاورد اما طرفداران پرسپولیس از شما به عنوان «امپراطور» یاد می‌کنند. دلیلش چه بود؟ «اولا که آنها متوجه شدند من پس از سی سال به خاطر پول به ایران نیامدم. با توجه به گذشته‌ای که از خودم گفتم، دلتنگی‌ نسبت به سرزمین مادری باعث شد به ایران بیایم. من ایران و ایرانی‌ها را دوست دارم، ضمن این‌که از معدود مربیان ایرانی بودم که توانستم در میادین بین‌المللی موفق باشم و در سه جام‌جهانی حضور داشته باشم و همچنین اخلاق و رفتارم طوری بود که توانستم در دل هواداران جای بگیرم... من همینم که می‌بینید، رک و صریح و حرفم را به راحتی می‌زنم؛ بدون رودربایستی و آخرین دلیلش هم نتیجه‌های اخیر پرسپولیس بود.»
به هر حال پس از سی سال جرقه‌ای به ذهن‌تان رسید که به ایران بیایید. از آن لحظه برای‌مان بگویید. «من دوستی ایرانی در لس‌آنجلس دارم که به فوتبال ایران علاقه زیادی دارد. او دائم به من می‌گفت که تو می‌توانی به فوتبال ایران کمک کنی. چرا به ایران نمی‌روی؟ از طرفی هرچه که سن آدم بیشتر می‌شود، دوست دارد به وطنش بازگردد؛ به جایی که به دنیا آمده و دوست دارد پیش اقوامش برگردد. به هر حال جرقه اصلی‌ را دوستم داریوش زد که تشویقم کرد به ایران بیایم.
همچنین دلم می‌خواست با توجه به تجربیاتم به ایران بیایم و از لحاظ سازماندهی به فوتبال ایران کمک کنم. امیدوارم که بتوانم چنین کاری را انجام دهم، گرچه به زمان نیاز دارم.
از روزی که به ایران آمدم، خونم گرم شده، نفسم گرم شده، احساس مردم ایران را در هیچ جای دنیا نمی‌توانید ببینید، میوه‌های ایرانی، غذاهای ایرانی. دلم برای همه آنها تنگ شده بود.»
منبع:دوستان نت

نوشته های دیگران()

ازدواج و حفظ هویت

Actor28 :: دوشنبه 86/10/24 ساعت 2:44 صبح

اجـازه بـدهیـد کمـی در مورد جزئیات روز عروسی و فضای آن که بسیاری خانم ها را تحت تاثیر قرار می دهد صحبت کـنــیم. چطور می توانید یاد بگیرید که با مردی که دوست داریـد زنــدگی کنید بدون اینکه خودتان را از دست بدهید.
این مسئله دو جنبه دارد.
بعـضی خـانـم ها، به خصوص آنهایی که شاغل هستند و کمی دیر ازدواج کـرده اند، ارزش فـردی خود را درک کرده و میدانند کـه کیسـتند. هویت آنها ایشان مشخص است.
بـه انـدازه کـافی وقـت داشـتــه اند که در مورد توانایی ها،ضعف ها و نقششان در جامعه بررسی کنـند. ازدواج برای این خانم ها، ممکن است فقط قسمتی از زندگیشان باشد. زندگی کردن با فردی دیگر ممکن است کمی برایشان سخت باشد. عشق به همسر مسئله ای است که باید در مورد آن آموزش ببینند.
برای سایر خانم ها این مسئله حداقل در ظاهر متفاوت است. همسر (یا مادر) شدن برای آنها رویایی است که از زمان کودکی در ذهن می پرورانده اند. به خانم ها همیشه آموزش داده می شود که باید خود را در راه عشقمان قربانی کنیم و سایرین را همیشه مقدم بر خود بدانیم.

خطری که در این طرز تفکر پنهان است این است که ممکن است آن زن با این کار خود را به دست فراموشی بسپارد. خود را تسلیم رویاهایش کرده تا بتواند تمایلات همسرش را کاملاً برآورده کند. او با این کار قسمتی از خود را از دست می دهد و بعدها خواهد فهمید که چه چیز ارزشمندی را از دست داده است. کاری که باید انجام دهد این است که هیچگاه تمام خود را وارد ازدواج نکند.

چگونه خانم ها می توانند از این دو خطر دوری کنند؟ کلید اصلی این است که گفته های خداوند را در مورد هویت و شخصیت زن قبول کنیم. خداوند می فرماید که هویت و شخصیت زنان نه در کار و نه در ازدواجشان است زیرا هر دو آنها مسئله ای ظاهری هستند و ممکن است تغییر کنند. مردم هر روز شغلشان را عوض می کنند و حتی یک ازدواج هم ممکن است با مرگ، بیماری یا حوادث غم انگیز دیگر از بین برود. اگر می خواهید فقط دو فرد مختلف نباشید که زیر یک سقف با هم زندگی می کنند و فقط از نظر فیزیکی در مکانی مشابه نباشید بدون اینکه واقعاً زندگی خودتان را با هم قسمت کنید، نیاز به هویتی دارید که سطحی و ظاهری نباشد.

شما قلباً زنی هستید که خداوند دوست می دارد. او به شما منزلت داده است. برایتان هدفی دارد و قسمتی از این هدف در نقش شما به عنوان همسر و مادر خلاصه می شود. قسمت دیگری از آن ممکن است در نقش اجتماعی شما به عنوان یک پرستار، معلم، مدیر یا سایر شغل ها باشد. اما به یاد داشته باشید که همه اینها بخشی از زندگی شماست نه همه آن. اگر نمی خواهید خود را از دست بدهید، باید بفهمید که چه کسی هستید و به چه کسی تعلق دارید.

کلمات خداوند به زنان را بخوانید و از او بخواهید که میزان عشقش را به شما نشان دهد. از او بخواهید که بگوید شما را چطور می بیند. او می تواند بیشترین کمک را به شما بکند تا بتوانید آرزوها، امیال و رویاهایتان را با همسرتان شریک شوید. او بهترین را برای هر دوی شما می خواهد!

نوشته های دیگران()

چگونه پیشنهاد ازدواج دهیم؟

Actor28 :: دوشنبه 86/10/24 ساعت 2:28 صبح

پیشنهاد ازدواج دادن بی شک یکی از مهمترین و بزرگترین گامهایی میباشد که تا به حال برداشته اید. شما خواهان آن هـستـید که در آن لحظه همه چیز عالی و بـه بـهتـریـن نحو پیش رود و از آن مهمتر که میخواهید پاسخ وی مثبت بـاشـد! ایـن نکـات را هــنگام دادن پیشنهاد ازدواج مد نظر قرار دهید تا شانس موفقیت شما افزایش یابد:
1- مطمئن گردید که فرد مناسبی را برگزیده اید: واضح است نه! امــا حـقـیقت امر آن است که ازدواج چیزی نیست که بخوا
هید بـخاطـر انــگیــزه هــای آنــی وارد آن گردید. ممکن است شما دیوانه وار همدیگر را دوست داشته باشید اما اگر هــمسرتان خواهان فرزند باشد اما شما نه، ازدواج شما قطعا زیاد دوام نخواهد آورد و یا آنکه ارزشهای شما با ارزشهای همسرتان متفاوت باشد. اگر در مورد فردی که میخواهید با وی ازدواج کنید تردید دارید، بهتر است بیشتر درباره آن بیاندیشید.

2- مطمئن شوید هر دوی شما آمادگی دارید: پیـش از آنـکه پیـشنهاد ازدواج دهید درباره آن که در زندگی بدنبال چه اهدافی میباشید، حتــی اهداف 50 سال آینده خود با یکدیگر صحبت کنید. هر چه بیشتر بــا یـکدیگر در مــورد آن چـه بــرای شـما حائز اهمیت میباشد گفتگو کنید بیشتر متوجه آن میگردید که آیا با یکدیگر تفاهم و سازگــاری داریـد یــا خیر. همچنین باید از لحاظ مالی آمادگی داشته باشید. اگر شما قادر نیستــیـد کــه مخارج خود را تامین کنید، بهتر است نامزدی خود را به تعویق بیاندازید.

3- از پدر و مادر وی اجازه بگیریـد: شـما ابـتـدا باید بدانید که آیا اگر پـیش از ازدواج با پدر و مادر وی مشورت کرده و اجازه بخواهید، آنها را خوشنود میسازد یا خیر. ایـن نـکته شـایـد عـجیـب بـــنظر آید اما شما که نمی خـواهید پـدر زن و مادر همسر آیـنـده خود را برنجانید؟ این عمل برای آنکه دلشان را بدست بیاورید بسیار موثر خواهد بود.

4- بطریقی پیشنهاد بدهید که خوشایند وی باشد: به پیـشنهاد ازدواج هـمچون یک هدیه به بانوی زندگی خود بنگرید. آن را بـطریقـی طـرح ریزی کنید که باب میل و سلیقه وی بوده و مطابق با شخصیتش باشد. آیا وی رومـانتـیـک اسـت و یـا اهـل تـفریح و شوخ طبعی؟ آیا میل دارد بطور محرمانه از وی خواستـگـاری کنـیـد و یا روی دیــوار درخـواست خود را بنوسید؟

5- در باره هدیه دادن به وی تصمیم بگیرید: بـرای دختـرهـا و زنـان هیچ چیز مبهوت کننده تر از یک هدیه غیر منتظره و غافلگیر کننده حلقه برلیان نمی بـاشد. امـا اگـر تـوان مالی شما اجازه این کار را به شما نمیدهد، برای یک حلقه مناسب بودجه شما کفایت میکند. اما حتما پیش از آنکه حلقه را خریداری کنید از نوع سلیـقه وی اطلاع یابـید. ایـن کار را میتوانید با سوال کردن از دوستان و یا خانواده وی و یـا مشـاهـده نوع جواهرآلاتی که وی استفاده می کند انجام دهید. اما بسیاری از دختران تـمایـل دارند هنگام انتخاب حلقه خودشان حضور داشته باشند. بهرحال باید به خواسته های وی احترام بگذارید.

6- مطمئن گردید پاسخ وی مثبت میباشد: هنگامیکه پیشنهاد ازدواج میدهید، بـاید مطمئن باشید که پاسخ وی ""بله"" خواهد بود. شما میباست از قبـل در مــورد ازدواج بـه انــدازه کافی صحبت کرده و کــامـــلا از آن چه طرف مقابل از یک شریک زندگی بلند مدت انتظار دارد، آگاهی یافته باشید. درست است که میخواهید پیشنهاد ازدواج شــما برای او سورپریز باشد اما نباید بی مقدمه دست به این کار بزنید.

7- افراد زیادی را از قصد و تصمیم خود آگاه نسازید: شـما مـمکن اسـت وسوسه شوید که قصد خود را با دوستان و خانواده خود در میان بگذارید. امـا عـاقلانه تر آن است که این خبر را تنها با یکی دو تا ازدوستان و یا نزدیکان صمیـمــی خود در میان گذاشته و به آنها اطمینان داشته باشید که رازدار و محرم اسرار شما میباشند.

8- پیشنهاد خود را از حفظ نکنید: صرفنـظر از آنـکه کـجـا و چــگـونــه پــیشنهاد ازدواج می دهــید، باید آن با نهایت صداقت و ابراز عشق حقیقی شما نسبـت بـه وی هـمــراه باشد. از قبل در مورد حرفهایی که میخواهید به او بـزنــید یادداشت بردارید اما دقیقا آنها را از بر نکنید. در آن لحظه به وی بگویید که چرا وی یـک فرد استـثـنایی بـوده و چـرا شما خواهان آن میباشید که باقی عمر خود را با وی سپری کنید. بـایـد جملات شما از دلتان برآید او میخواهد با یک مرد ازدواج کند و نه یک ربات!

9- مکان و زمان مناسب را بیابید: مکانی کـه پیـشـنهاد ازدواج مـی دهـید می تواند: رسـتوران، پارک، سینما و یا لب دریا باشد.اما بهتر است مکانی انتخاب گردد کــه بــرای هر دوی شما خاطره انگیز بوده و شما را به یاد خاطرات گذشته بیندازد. فـاکتور زمان نیز بسیار مهم می بـاشــد اگر وی شرایط سختی را سپری می کند، اگر خسته و یا گرفتار دغدغه های شخصی و شغلی خود میباشد و یا آنکه از دست کسی عصبـانـی اسـت، زمان مناسبی برای این کار نمیباشد.

10- او را دستپاچه نکنید: شما ممکن است بخواهیـد پیـشنـهاد خود را برای جهانیان فریاد بزنید و یا حداقل برای همسایگان مجاور خود! امـا مـراقب باشیـد اشـتـیاق بـی حد شما کار دستتان ندهد. اگر وی شخص درونگرا بوده و از آن که مـرکز تـوجـه دیـگـران واقع گردید بیزار میباشد، بهتر است این کار را بطور خصوصی با وی در میان بگذارید.

11- انتظار همه نوع پیشامدی را داشته باشید: صـرفنـظر از هـمـه نقشه ها و طرح ریزی ها، امکان دارد امور دقیقا آن طوری که شما و یا وی تصور میکردید پیـش نرود. خود را برای واکنشهای احتمالی آماده کنید.او مـمکن است دستپـاچـه شـده و یا هیجان زده گـردد و یـا آن که کاملا آرام و بی تفاوت باقی بماند. وی ممکن است بگوید: ""بله-خیـر"" و یــا ""شاید"". شمـا مـمکن است تصور کنید وی را کاملا می شناسید امـا از پـیـش داوری و آنکه پاسخ وی چگونه خواهد بود پرهیز کنید چون ممکن است مایوس گردید.

12- اگر پاسخ وی منفی بود مایوس نشوید: هـمـواره احـتـمال آن کـه وی ""نه""بگوید وجود دارد. اما دلسرد نشوید با او صحبت کنید و علت عــدم آمـادگـی وی را جـویا گردید. وی ممکن است تـنـها بـه زمـان بـیشتـری نـیـاز داشتـه بـاشـد و یا آن کـه اصلا وی دختر مناسبی برای شما نباشد. اگر این طور باشد بهتر است همین حالا پی بـه آن بـبـرید تا آنکه پس از ازدواج.

13- خیلی زود و یا خیلی دیر پیشنهاد ندهید: زمـان معـیـنـی برای پیشنـهاد ازدواج وجود ندارد اما بهتر است پس از تنها گذشت 2 هفته از آشنایی خـود بـا وی پـیشـنــهاد ازدواج ندهید! زمان پیشنـهاد ازدواج هنـگامی اسـت کـه شـمـا بـــرای مــدتــی کافی به یکدیگر متعهد شده باشید. همچنین زیاد وقت را تلف نکنید شجاع باشید و حـرف دلتان را بزنید. اگر هم خیلی هم کمرو می باشید، می تـوانـید پیــشنهاد خود را در قالب نامه برای دختر مورد علاقه خود ارسال کنید.

نوشته های دیگران()

ازدواج در ضرب ‌المثل ‌های جهان .ezdeva

Actor28 :: دوشنبه 86/10/24 ساعت 2:19 صبح

ازدواج در ضرب ‌المثل ‌های جهان .ezdevaj
1-هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت. (ضرب المثل آلمانی)
2 - مردی که به خاطر”پول” زن می گیرد، به نوکری می رود. (ضرب المثل فرانسوی)
?- لیاقت داماد، به قدرت بازوی اوست. (ضرب المثل چینی)
?- زنی سعادتمند است که مطیع ”شوهر” باشد. (ضرب المثل یونانی)
5- زن عاقل با داماد ”بی پول” خوب می سازد. (ضرب المثل انگلیسی)
6- زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. (ضرب المثل انگلیسی)
7- زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند. (ضرب المثل آلمانی)
8 - داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت. (ضرب المثل لهستانی)
9- دختر عاقل، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. (ضرب المثل ایتالیایی)
10 -داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای.(ضرب المثل فرانسوی)
11- دو نوع زن وجود دارد؛ با یکی ثروتمند می شوی و با دیگری فقیر. (ضرب المثل ایتالیایی)
12- در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق کن. (ضرب المثل آذربایجانی)
13- برا ی یافتن زن می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی. (ضرب المثل چینی)
14- تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب کن. (ضرب المثل چینی)
15- اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر. (ضرب المثل اسپانیایی)
16- اگر زنی خواست که تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج کن اما پولت را از او دور نگه دار. (ضرب المثل ترکی)
17- ازدواج مقدس ترین قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر)
18- ازدواج مثل یک هندوانه است که گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد. (ضرب المثل اسپانیایی)
19- ازدواج، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است. (ضرب المثل فرانسوی)
20- ازدواج کردن وازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است. (سقراط)
21- ازدواج مثل اجرای یک نقشه جنگی است که اگر در آن فقط یک اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممکن خواهد بود. (بورنز)
22- ازدواجی که به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود. (رولاند)
23- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است. (ناپلئون)
24- اگر کسی در انتخاب همسرش دقت نکند، دو نفر را بدبخت کرده است. (محمد حجازی)
25- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست، ولی می توانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب کنیم. (خانم پرل باک)
26- با زنی ازدواج کنید که اگر ”مرد” بود، بهترین دوست شما می شد. (بردون)
27- با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل های خسته کننده او را اصلاً نخوانید. (سونی اسمارت)
28- برای یک زندگی سعادتمندانه، مرد باید ”کر” باشد و زن ”لال”. (سروانتس)
29- ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ”شجاعت”می خواهد. (کریستین)
30- تا یک سال بعد از ازدواج، مرد و زن زشتی های یکدیگر را نمی بینند. (اسمایلز)
31- پیش از ازدواج چشم هایتان را باز کنید و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذارید. (فرانکلین)
32- خانه بدون زن، گورستان است. (بالزاک)
33- تنها علاج عشق، ازدواج است. (آرت بوخوالد)
34- ازدواج پیوندی است که از درختی به درخت دیگر بزنند، اگر خوب گرفت هر دو ”زنده” می شوند و اگر ”بد” شد هر دو می میرند. (سعید نفیسی)
3?- ازدواج عبارتست از سه هفته آشنایی، سه ماه عاشقی، سه سال جنگ و سی سال تحمل! (تن)
36- شوهر ”مغز” خانه است و زن ”قلب” آن. (سیریوس)
37- عشق، سپیده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق. (بالزاک)
38- قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه ای نیستم. (لرد لوچستر)
39- مردانی که می کوشند زن ها را درک کنند، فقط موفق می شوند با آنها ازدواج کنند. (بن بیکر)
40- با ازدواج، مرد روی گذشته اش خط می کشد و زن روی آینده اش. (سینکالویس)
41- خوشحالی های واقعی بعد از ازدواج به دست می آید. (پاستور)
42- ازدواج کنید، به هر وسیله ای که می توانید. زیرا اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یک همسر بد شوید فیلسوف بزرگی می شوید. (سقراط)
43- قبل از رفتن به جنگ یکی دو بار و پیش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا کن. (یکی از دانشمندان لهستانی)
44- مطیع مرد باشید تا او شما را بپرستد. (کارول بیکر)
45- من تنها با مردی ازدواج می کنم که عتیقه شناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم. (آگاتا کریستی)
46- هر چه متأهلان بیشتر شوند، جنایت ها کمتر خواهد شد. (ولتر)
47- هیچ چیز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون همیشه آن را مربوط به خودش می داند. (جانسون)
48- زن ترجیح می دهد با مردی ازدواج کند که زندگی خوبی نداشته باشد، اما نمی تواند مردی را که شنونده خوبی نیست، تحمل کند. (کینهابارد)
49- اصل و نسب مرد وقتی مشخص می شود که آنها بر سر مسائل کوچک با هم مشکل پیدا می کنند. (شاو)
50- وقتی برای عروسی ات خیلی هزینه کنی، مهمان هایت را یک شب خوشحال می کنی و خودت را عمری ناراحت ! (روزنامه نگار ایرلندی)
51 – هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی کند. (ضرب المثل اسکاتلندی)
52 – با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی کن. (ضرب المثل آلمانی)
53 – تا ازدواج نکرده ای نمی توانی درباره ی آن اظهار نظر کنی. (شارل بودلر)
54 – دوام ازدواج یک قسمت روی محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا. (ضرب المثل اسکاتلندی)
55 – ازدواج پدیده ای است برای تکامل مرد. (مثل سانسکریت)
56 – زناشویی غصه های خیالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبدیل می کند. (ضرب المثل آلمانی)
57 – ازدواج قرارداد دو نفره ای است که در همه دنیا اعتبار دارد. (مارک تواین)
58 – ازدواج مجموعه ای ازمزه هاست هم تلخی و شوری دارد. هم تندی و ترشی و شیرینی و بی مزگی. (ولتر)
59 – تا ازدواج نکرده ای نمی توانی درباره آن اظهار نظر کنی. (شارل بودلر)

نوشته های دیگران()

حمیده خیر آبادی : الان مدت‌هاست که...

Actor28 :: دوشنبه 86/10/24 ساعت 12:25 صبح

حمیده خیر آبادی : الان مدت‌هاست که انگار فراموش شده‌ام

خیرآبادی را بدون شک می‌شناسید.وقتی نامش می‌آید، کلی فیلم و سریال از جلوی چشمت عبور می‌کند و ایفای نقش او را در آنها به‌یاد می‌آوری؛ «امیرارسلان نامدار»، «رضا موتوری»، «روز واقعه»، «جیب‌برها به بهشت نمی‌روند»، «شب آفتابی»، «پدرسالار» و کلی فیلم و سریال دیگر. او متولد 1303 است و از سال 1326 با تئاتر فرهنگ شروع کرده است. وقتی با او صحبت می‌کنی پر از شکوه و گلایه است. برای همین 6 سالی هست که با هیچ روزنامه‌ای مصاحبه نکرده.او به تهران امروز می‌گوید: «بازیگرها وقتی پیر می‌شوند، دیگر کسی سراغ‌شان را نمی‌گیرد و این خیلی بد است. من الان مدت‌هاست که انگار فراموش شده‌ام.»
او ادامه می‌دهد: «ما زمانی که سرمان خیلی شلوغ بود و دائم درگیر فیلمنامه‌خواندن و بازی‌کردن بودیم، فرصت نمی‌کردیم فیلم‌های خودمان را تماشا کنیم. الان چند وقت است شنیده‌ام شبکه 2 سریال پدرسالار را پخش می‌کند و برای همین صبح‌ها می‌نشینم و تماشا می‌کنم.» حمیده خیرآبادی در مورد آثاری که می‌خواند هم می‌گوید: «الان مدت‌هاست که چشمم بیمار است و نمی‌توانم زیاد بخوانم اما یک زمانی عاشق شعرهای فروغ فرخزاد بودم و بیشتر آثارش را از بر بودم. زمان جوانی و نوجوانی‌ام هم کتاب‌های گلستان سعدی و شعرهای شهریار را می‌خواندم.»


نوشته های دیگران()

برای داوری جشنواره‌ی 'وسول' نیکی کریمی

Actor28 :: یکشنبه 86/10/23 ساعت 4:2 عصر

نیکی کریمی بهمن ماه برای داوری جشنواره‌ی "وسول" عازم فرانسه می‌شود.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این بازیگر و کارگردان سینمای ایران که در چهاردهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم‌های آسیایی «وسول» فرانسه، یکی از داوران بخش مسابقه خواهد بود، در کنار سینماگران مطرحی چون «ماساهیرو کوبایاشی» ( کارگردان ژاپنی) و «صفربیک سولیف» ( کارگردان تاجیک) از 29ژانویه تا 6 فوریه ـ از 9 تا 17 بهمن ماه ـ به داوری آثار جشنواره خواهند پرداخت.

جشنواره بین‌المللی فیلم‌های آسیایی «وسول» دارای بخش‌های رقابتی و غیررقابتی است که در آنها چشم‌اندازی از آخرین آثار سینماگران آسیایی برای مخاطبان اروپایی به نمایش در‌می‌آید.

کریمی همچنین با فیلم «سه‌زن» تازه‌ترین ساخته منیژه حکمت در پنجاه‌وهشتمین جشنواره بین‌المللی فیلم برلین در آلمان حضور خواهد داشت.

نیکی کریمی که تاکنون در جشنواره‌های مهمی همچون لوکارنو، کن، برلین، تسالونیکی، دهلی، دمشق، دبی، ازمیر، ایسلند، آفریقای جنوبی، بیروت و ... داوری کرده است و از معدود سینماگران ایرانی است که طی سال گذشته توانست در ترکیب هیات داوری دو جشنواره بین‌المللی‌ الف قرار بگیرد.

منبع:http://www.isna.ir


نوشته های دیگران()

بزرگان سینمای جهان

Actor28 :: یکشنبه 86/10/23 ساعت 3:39 عصر

                بزرگان سینمای جهان


 استیو مک کویین(1980ـ1930) بازیگر آمریکایی

 درک بوگارد(1999ـ1920) بازیگر انگلیسی               
سر الکس گینس(2000ـ1914)  بازیگر انگلیسی

((مارلون براندو)) (2004ـ1924) بازیگر و کارگران آمریکایی

عمر شریف (1932) بازیگر مصری الاصل سینمایی

چارلز چاپلین(1977ـ1889)  بازیگر و کارگردان و  آهنگسازی و...

تولد آنتونی کویین(2001ـ1915) بازیگر مکزیکی الاصل آمریکایی

جک نیلسون (1937) بازیگر آمریکایی

((آل پاچینو))(1940) بازیگر آمریکایی

کاترین هپرن(2003ـ1907)  بازیگر آمریکایی

کلینت ایستوود(1930) کارگردان و  بازیگر آمریکایی

استن لورل(1965ـ1890) کمدین آمریکایی

نیکول کیدمن(1967) بازیگر استرالیایی

تام هنکس(1956) بازیگر آمریکایی

آلفرد هیچکاک(1980ـ1899)    فیلم ساز  آمریکایی/انگلیسی

جیمز کامرون(1954) فیلم ساز   آمریکایی

رابرت دنیرو (1934) بازیگر آمریکایی

شون کانری(1930) بازیگر انگلیسی

پیتر جکسون(1961) فیلم ساز نیوزیلندی

آلن دلون(1935) بازیگر فرانسوی

مارتین اسکورسیزی (1942) فیلم ساز آمریکایی

جودی فاستر  (1962) بازیگر آمریکایی

وودی آلن     (1935) فیلم ساز و  بازیگر آمریکایی

نیکلاس کیج  (1964)  بازیگر آمریکایی

پل نیومن      (1925) بازیگر آمریکایی

یوسف شاهین  (1926) فیلم ساز مصری

جان ویلیامز   (1932) آهنگ ساز  آمریکایی

ژولیت بینوش   (1964)  بازیگر فرانسوی

جری لوییس    (1926) کارگردان، تهیه کننده و بازیگر آمریکایی


نوشته های دیگران()

ترانه :سنگ می بارد

Actor28 :: یکشنبه 86/10/23 ساعت 2:15 صبح

ترانه: سنگ می بارد از استاد کویتی پور

مانده تنها حسین سوی او بی امان (2)
سنگ می بارد نیزه می آید (2)
مانده تنها حسین سوی او بی امان (2)
سنگ می بارد نیزه می آید (2)

گه نظر می کند او سوی خیمه ها
گه سوی علقمه می نماید نگاه
شده تنها حسین این امیر سپاه
صف به صف گرد او لشگر کوفیان
مانده تنها حسین سوی او بی امان (2)
سنگ می بارد نیزه می آید (2)

بر رگ حنجرش خنجری بوسه زد
خنجری بر لب حنجری بوسه زد
بر رگ گردنش خواهری بوسه زد
ناله دلخراش می زد از عمق جان
مانده تنها حسین سوی او بی امان (2)
سنگ می بارد نیزه می آید (2)

گرد نعش حسین هلهله شد بپا
کوفییان شادمان خیمها در عزا
غرق در خون شده کشته کربلا
شد زمین پر خروش آسمان در فغان
مانده تنها حسین سوی او بی امان (2)
سنگ می بارد نیزه می آید (2)
مانده تنها حسین سوی او بی امان (2)
سنگ می بارد نیزه می آید (2)


نوشته های دیگران()

کوتاهترین راه ها ....

Actor28 :: یکشنبه 86/10/23 ساعت 2:10 صبح

کوتاه ترین راه عشق ورزیدن نگاهی ست خالص و بی ریا توام با عشق...
 کوتاه ترین راه رسیدن به ثروت آن است که قابلیت هایت  را بشناسی
و بر آن تکیه کنی...
کوتاه ترین راه برای تسکین پشت کنکوری ها دیدن افراد موفق و خوشبختی
است که حتی از جلوی دانشگاه هم رد نشده اند...
کوتاه ترین راه برای رسیدن به آرزوها واقع بین بودن است...
کوتاه ترین راه برای غیبت نکردن آن است که عیوب خود را مثل عیب
دیگران ببینی... 
کوتاه ترین راه برای داشتن جسمی سالم اعتدال در خوردن است
 نه کم نه زیاد...
کوتاه ترین راه برای رسیدن به ثبات آن است که بر آنچه ایمان
داری پافشاری کنی حتی اگر یک لشکر مخالف داشته باشی...
کوتاه ترین راه برای رسیدن به آرامش آن است که کمتر به
 چیز هایی که نداری فکر کنی... 
کوتاه ترین راه برای فاش نساختن راز دیگران آن است که هرگز به
 رازشان گوش ندهی...
کوتاه ترین راه برای تحقیر نکردن دیگران این است که فقط چند
لحظه خودت را جای آنها قرار دهی...
کوتاه ترین راه غلبه بر مشکلات کو چک و ناچیز شمردن آنهاست...

نوشته های دیگران()

14 ترفند کاربردی در مرورگر Opera

Actor28 :: یکشنبه 86/10/23 ساعت 12:19 صبح

در میان جنگ غول های مرورگرهای اینترنتی ، همواره مثلثی که سه رأس آن را Firefox ، IE و Opera تشکیل میدهد وجود داشته است. در این میان مرورگر Opera یکی از نوآورترین ها بوده است و به واسطه همین موضوع توانسته است کاربران و طرفداران زیادی را به خود اختصاص دهد. در این مرورگر محبوب نیز ترفندهای متعددی وجود دارد که بسیاری از کاربران از آنها بی خبرند. هم اکنون قصد داریم تا 14 ترفند کاربردی پیرامون این مرورگر اینترنتی را برای شما بازگو کنیم که با استفاده از آنها میتوانید خود را حرفه ای تر نشان دهید.

1- احتمالا همه شما با قابلیت Tabbed Browsing آشنا هستید. تقریبا تمام مرورگرهای جدید این قابلیت را دارند. لازم نیست برای دیدن لینک های مختلف چندین پنجره باز کنید. میتوانید از زبانه های یک پنجره استفاده کنید. با راست کلیک کردن روی هر زبانه گزینه هایی از جمله بستن همه زبانه ها و بستن همه زبانه ها به جز زبانه فعلی را می بینید.
2- برای برگشت به صفحه قبلی می توانید حین فشردن کلیک راست کلیک چپ کنید.
3- اپرا قابلیت Pop-up Blocking دارد. یعنی پیام های تبلیغاتی را نشان نمی دهد. شما می توانید با زدن کلید F12 انتخاب کنید که چه Pop-up هایی نمایش داده شوند یا نمایش داده نشوند.
4- اگر صفحات زیادی را باز کردید. شما می توانید آنها را به عنوان یک session ذخیره کنید تا بعدا در موقع نیاز همه آنها را با یک کلیک باز کنید. کافیست از File > Session > Save this Session را انتخاب کنید و از همین طریق می توانید Sessionها را ببینید.
5- شما میتوانید از 20? تا 1000? زوم کنید. برای زوم راحت تر از کلیدهای + و – استفاده کنید.
6- بعضی سایت ها عرض زیادی دارن اگر از اسکرول افقی خوشتان نمی‌آید می توانید کلید از کلید ترکیبی Ctrl+F11 استفاده کنید.
7- اگر از ظاهر اپرا خسته شده اید می توانید پوسته اپرا را عوض کنید. به مسیر Tools > Appearances > Skin بروید و پوسته های جالبی دانلود کنید.
8- یکی از قابلیت های اپرا ذخیره یوزرنیم و پسورد هاست. هنگامی که از یک یوزرنیم و پسورد استفاده می کنید ؛ اپرا به طور اتوماتیک از شما می پرسد که آیا می خواهید پسورد را ذخیره کنید یا خیر. اپرا حتی می تواند بر روی یک سایت چندین پسورد ذخیره کند. شما می توانید با فشردن کلید Ctrl+Enter یوزرنیم خود را انتخاب کرده و وارد سایت شوید.
9- اپرا این قابلیت را دارد که متون انگلیسی را بخواند. شما (ترفندستان) می توانید با انتخاب متن و کلیک راست بر روی آن و انتخاب گزینه Speak متن را بشنوید. البته هنگامی که برای اولین بار این کار را می کنید باید یک فایل 10 مگا بایتی را دانلود کنید.
10- هنگامی که از یاز شدن یک pop-up جلوگیری میشود اپرا یک هشداری در بالای پنجره سمت راست می دهد. اگر میخواهید از آمدن این هشدار هم جلوگیری کنید مسیر Tools > Preferences > Advanced > Notifications را دنبال کرده و تیک Show notifications for blocked pop-ups را بردارید.
11- کلید Ctrl + Back Space را بزنید تا در آدرس بار یک دایرکتوری به عقب بروید.
12- اگر می خواهید یک عکس را ذخیره کنید کافیست حین فشردن کلید کنترل کلیک کنید.
13- اگر اشتباها یکی از زبانه هار ببندید میتوانید با کلیک روی دکمه سطل آشغال در بالای پنجره سمت راست دو باره آن را باز کنید.
14- شما می توانید برای هر سایت یک نام مستعار بگذارید. کافیست از طریق Bookmark> Bookmark page گزینه Details را بزنید و در کادر Nickname نام مستعار مورد نظر را وارد کنید و کلید Ok را بزنید. حال با نوشتن این نام مستعار در نوار آدرس و زدن کلید Enter وارد سایت شوید.

نوشته های دیگران()

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مگه میشه
خنده های تو
کاش مـی شــــــــــــــــد
آفتاب نگاهت
وقتی خورشید
تومثه یه آسمونی
به شما نمی رسم من
من می گم
اگه دستم برسه به آسمون
برای تو
دوستت خواهم داشت
جاودانه
بذار باور کنم
برگرد به زندگی من
خواب من
[همه عناوین(208)][عناوین آرشیوشده]

About Us!
هنر در دستان  ما          The art is in our hands
Actor28
ورود شما را به این وبلاگ خوش آمد عرض می کنم.امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده ای شما قرار گیرد .نقطه نظرات خود را برای بهبود وبلاگ مطرح نمایید.متشکرم.دوستان عزیز در پایین صفحه فرم عضویت در وبلا گ گذاشته شده که می توانید عضو شوید.گزینه اول:نام شخصی گزینه دوم: نام کاربری گزینه سوم:ایمیل آدرس گزینه 4 و 5 تکرار پسورد که باید شش حرف باشد. فرم ایمیل به مدیر وبلاگ هم در وبلاگ گذاشته شده که می توانید از آن برای ارتباط با مدیر وبلا گ استفاده نمایید. با تشکر
Link to Us!

هنر در دستان  ما          The art is in our hands

Hit
مجوع بازدیدها: 129526 بازدید

امروز: 204 بازدید

دیروز: 7 بازدید

Day Links
عمو بهرام و دایی علی
جشنواره بین المللی فیلم فجر [2]
جشنواره بین المللی تئاتر فجر
خانه ای هنرمندان ایران [97]
خانه سینمای ایران
خانه سینماگران جوان
خبرگزاری سینما ایران
بزرگترین وبلاگ سینمایی ایران [154]
هنر و موسیقی [106]
پدر گرافیک ایران [17]
بهرام رادان [2]
سینما ما [5]
باشگاه خبرنگاران جوان [79]
تئاتر ما [1]
شبکه گرافیک ایران [40]
[آرشیو(44)]


Notes subjects


اشعار گوناگون[48] . دا نستنیها[45] . خانه وخانواده[34] . ترفندهای اینترنت و رایانه[12] . اخبار موسیقی و سینما[12] . بیو گرافی گوناگون[7] . از دل افروز ترین روز جهان، خاطره ای با من هست. به شما ارزانی : .

Archive


نوشته های آذر 1386
نوشته های دی 1386
نوشته های بهمن 1386
نوشته های اسفند 1386
نوشته های فروردین 1387
نوشته های بهمن 1387
نوشته های تیر 1388
نوشته های مهر 1388
نوشته های فروردین 1389
نوشته های خرداد 1389

links
سایت های دانشگاه های علوم پزشکی کشور
سایت انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران
اولین شبکه طراحان گرافیک ایران
گروه گرافیک و چاپ عفراوی
انیمیشن
ایران کاریکاتور
سایت پرتو
مرکز بازار سنجی پارسیان
سا یت سینمای مستند ایران
بنیاد آفرینش های هنری نیاوران
مرکز اطلاعات هنرمندان ایران
سایت تخصصی سینمای ایران
انجمن موسیقی ایران
سایت ایرانیان فیلم
پا یگاه تاریخ و تمدن ایران
پایگاه اطلاع رسانی علوم ارتباطات ایران
مجموعه فرهنگی و هنری تهران
فرهنگ و هنر
انجمن تخصصی آریا تیمز
انیمیشن نظر
مجله رنگ
کارت تبریک
سایت رسمی سازمان تربیت بدنی
سایت رسمی کمیته ملی المپک
فدراسیون فوتبال ایران
پایگاه اطلاع رسانی نمایشگاه ها
سازمان سنجش آموزش کشور
سایت اطلاع رسانی آزمون دانشگاه آزاد اسلامی
دانشکده صدا وسیما
دانشگاه هنر
دانشگاه پیام نور
دانشگاه جامع علمی کاربردی
دانشگاه آزاد اسلامی
دانشگاه تربیت معلم
نوین گرافیک
ایران انیمیشن
انیمیشن امروز
گرافیک کامپیوتری ایران
سایت اختصاصی استاد شکیبا
موزه هنرهای معاصر
شرکت فرهنگی و هنری دل آواز
وب سایت رسمی میدیا فرج نژاد
انجمن تخصصی بانوان

LOGO LISTS




In yahoo

یــــاهـو

کدهای جاوا وبلاگ

قالب وبلاگ

My music

Submit mail

 


ساعت فلش

تصویر روز

مجله تخصصی موسیقی - مجله موسیقی ایرانیان

www.shereno.com
نام کاربری :
کلمه عبور :
Powered By :JustPersian
فرم عضویت
نام شما :
نام کاربری :
ایمیل :
کلمه عبور :
تکرار کلمه عبور :
Powered By :JustPersian
نام کاربری :
ایمیل :
نام :
ایمیل :
متن پیام :
Powered By :JustPersian
< head >

مترجم سایت