Actor28 ::
یکشنبه 89/3/30 ساعت 11:15 عصر
بوی عشق
تمام راهها را به سوی جاده تنهایی می پویم
و در اضطراب گلبوته های جدایی
چشمانم را به سوی صداقت پروانه های شهر عشق آذین می بندم
به تو فکر می کنم
که چگونه در گلزار وجودم آشیان کردی
و در تار و پود تنم حروف عشق را ترنم فرمودی
پس باور کن که به وسعت دریا و اندازه زیبایی چشمانت
هنوز در من شمعی روشن است
و من در انتهای غروب
نگاهم را به سوی مشرق چشمانت دوخته ام
تا مگر صداقتمان در دستان تو تجلی کند
کوه با نخستین سنگها شکل می گیرد
و طولانی ترین راهها با اولین قدم آغاز می شود
اما من با اولین نگاه تو آغاز می شوم
پس ای روح سبز باران در امتداد رگهای خشکیده ام ببار
بارو کن با وجود تو زمستان بوی بهار می دهد
و به یاری دستان تو گلها
نسیم روح بخش یاد تو را در وجودم زمزمه می کنند
چه بگویم و چه بنویسم
که کلمات گنجایش بیان تو را ندارد
و من بسوی هر کلمه ای که می روم از دستمان می گریزد
ولی با این همه کلمات شکسته را در کنار هم می گذارم
و من امیدوارم برای ادامه نگاههای تو...
نوشته های دیگران()