من در این کلبه ی چوبی که همه
جای جایش آغشته به عطر تن توست
و در این لحظه که آمیخته است
عشق با هر نگه ساده تو
قلبی از عاطفه را، چشم پر خاطره را
به تو خواهم بخشید
تو که در این صبح سپید
چشم دوخته ای بر رخ من
و مرا می خوانی با صدایی که آمیخته است
به گل و سبزه و نور
...من تو را تا به ابد
تا زمانی که این قلب میل به تپیدن دارد
نازنینم
دوستت خواهم داشت... |