Site Graphic >
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جلای این دلها ذکر خدا و تلاوت قرآن است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
هنر در دستان ما The art is in our hands
|| مدیریت || شناسنامه || پست الکترونیــک ||  RSS  ||
تنها راه ورود به قلب زنها

Actor28 :: سه شنبه 87/2/10 ساعت 12:57 صبح

پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی ؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم.
پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند ؟ او چه می خواهد ؟
پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی !
پسرک بزرگ شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند ، متعجب بود . یک بار در خواب دید که با خدا صحبت می کند ، از خدا پرسید : خدایا ، چرا زنها این همه گریه می کنند ؟
خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام ، به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند ، به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند ، به دستهایش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد . به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند . به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده ام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد . این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشته باشد بتواند از آن استفاده کند .
زیبایی یک زن در لباس ، موها یا اندامش نیست .زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد زیرا تنها راه ورود به قلبش آنجاست.


نوشته های دیگران()

هفت نصیحت مولانا

Actor28 :: سه شنبه 87/2/10 ساعت 12:35 صبح

• گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن (مثل رود)
• باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)
• اگرکسی اشتباه کردآن رابه پوشان (مثل شب)
• وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)
• متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک)
• بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا )
• اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه )


نوشته های دیگران()

چرا گاهی اوقات به صحبت کردن با دیگران علاقه نداریم؟

Actor28 :: سه شنبه 87/2/10 ساعت 12:22 صبح

ارتباط به نظر موضوع ساده‌ای است. و همه‌ی ما خود را در آن متخصص می‌دانیم. به هر صورت از زمان کودکی تا به حال حرف زده‌ایم و معمولاً گفت و گو کردن امری طبیعی تلقی می‌شود. خیلی ساده دهانتان را باز می‌کنید و کلمات پشت سر هم از آن خارج می‌شود. وقتی شاد هستید و خود را به کسی نزدیک احساس می‌کنید. ارتباط برقرار کردن کار دشواری به نظر نمی‌رسد. هم شما احساس خوبی دارید و هم آن‌ها و همه چیز به ظاهر خوب و بی کم و کاست است. اما در شرایط اختلاف، وقتی تضادی مطرح می‌شود. آن وقت است که باید مهارت کلامی خود را مورد قضاوت قرار دهید. در حالت عصبانیت چگونه گفت و گو می‌کنید و یا با اشخاصی که از شما عصبانی هستند چگونه حرف می‌زنید؟ با انتقاد چه می‌کنید؟ وقتی طرف مقابل شما غیر منطقی است و به حرف‌های شما گوش نمی‌دهد چه می‌گویید‌؟ در شرایط احساس رنجش، چگونه ارتباط برقرار می‌کنید؟
اشخاصی که در این مواقع بتوانند به خوبی و به گونه‌ای موثر ارتباط برقرار سازند، به شدت کم شمارند و حال آن که دقیقاً در همین مواقع است که نقش ارتباط خوب حیاتی می‌شود.
کلمه صمیمیت، دوستی و موفقیت در کسب و کار بستگی به این دارد که با اختلافات خود چگونه رو به رو می‌شوید. اشخاص در این زمینه با دشواری زیادی رو به رو هستند. اغلب زوج‌ها از طرز برقراری ارتباط موثر بی‌اطلاعند. دوستان با هم آن طور که باید حرف نمی‌زنند. اعضای خانواده هم اغلب آن طور که شاید و باید مسائل خود را حل و فصل نمی‌کنند.
حتی روان پزشکان که به ظاهر متخصص هستند در ارتباط با هم دشواری دارند. وقتی من در سمینارهای روان‌پزشکان و روان‌شناسان درس می‌دهم. اغلب از کسی می‌خواهم که داوطلبانه در یک نمایشنامه ایفای نقش کند. می‌خواهم بدانم که با یک بیمار دشوار خصمانه چگونه برخورد می‌کنند. شخصاً نقش بیمار دشوار را بازی می‌کنم و مثلاً می‌گویم: «دکتر اسمیت به نظر می‌رسد که به من اهمیت نمی‌دهید. در جست و جوی کسی هستم که مرا در مشکلاتم کمک کند، اما شما تنها سر تکان می‌دهید. تقریباً در اغلب موارد درمان گرها حالت تدافعی می‌گیرند. ممکن است بگویند «که این طور!» یا «دیگر چه؟» یا «البته که به شما اهمیت می‌دهم.» ممکن است درمان‌گرها ندانند که این طرز برخورد آن‌ها در بیمار چه قدر بد و وحشتناک است.
آیا مایلید که در کار برقراری ارتباط از مهارت بیشتری برخوردار باشید؟ در این صورت ابتدا باید ارتباط خوب و بد را تعریف کنیم. هر ارتباط خوب از دو خصوصیت برخوردار است: احساسات خود را آشکارا ابراز می‌کنید و به طرف مقابل هم امکان می‌دهید تا احساسات خود را ابراز نماید. طرز فکر و احساستان را در میان می‌گذارید و سعی می‌کنید که احساس و اندیشه‌ی طرف مقابل خود را درک کنید. طبق این تعریف، نقطه نظرها و احساسات هر دو طرف مهم و ارزشمندند.
درست به همان گونه که ارتباط خوب به مفهوم ابراز وجود و گوش دادن است. ارتباط بد آن چنان ارتباطی است که شخص از طرح آشکار احساسات خودداری می‌کند و به سخنان طرف مقابل گوش نمی‌دهد.
بحث و جدل و حالت تدافعی گرفتن نشانه‌های ارتباط بد هستند. ممکن است بدون درک احساسات طرف مقابل، در مقام ضدیت با او حرف بزنید. ممکن است این پیام را فرافکن بکنید که «به حرف شما علاقه ندارم. تنها می‌خواهم حرف خودم را زده باشم و اصرار دارم که تو آن را از من بپذیری».
نشانه دیگر ارتباط بد انکار احساسات و به نمایش گذاشتن غیر مستقیم آن‌هاست. ممکن است نیش دار و طعنه آمیز حرف بزنید. این حالت را اصطلاحاً «پرخاشگری انفعالی» می‌نامند.
پرخاشگری پویا هم ارتباط خوبی نیست. فهرست خصوصیات ارتباط بد، در حکم راهنمایی است که هنگام برقراری ارتباط باید از آن پرهیز کنید. این فهرست را به دقت بخوانید.
ممکن است به این نتیجه برسید که از عادات ارتباطی بدی رنج می‌برید. این عادات می‌تواند از شدت ناراحتی‌های شما در برخورد با اشخاص بکاهد.

ویژگیهای ارتباط بد

1- حقیقت – اصرار می‎کنید که حق با شماست و طرف دیگر اشتباه می‎کند.
2- سرزنش – تقصیر را به گردن طرف مقابل می‎اندازید.
3- شهادت – مدعی هستید که یک قربانی بی‎گناهید.
4- تحقیر – طرف مقابل را به صرف اینکه مطابق میل شما کار نمی‎کند سرزنش می‎کنید.
5- توقع – بی‎آنکه خواسته‌ی خویش را مطرح کنید خود را شایسته برخورد بهتر می‎دانید.
6- درماندگی – تسلیم می‎شوید و روزنه امیدی نمی‎بینید.
7- انکار – عصبی بودن، رنجیده بودن و اندوه خود را انکار می‎کنید و حال آنکه وضع ظاهر شما درست خلاف آنرا نشان می‎دهد.
8- پرخاشگری انفعالی – یا حرفی نمی‎زنید یا لحن طنز و تمسخر دارید. درب اتاق را به هم می‎‎کوبید و خارج می‎شوید.
9- سرزنش خویشتن – به جای برخورد با مسئله، طوری رفتار می‎کنید که انگار آدم بد و وحشتناکی هستید.
10- کمک کردن – به جای توجه به افسردگی، رنجش یا خشم طرف مقابل می‎خواهید با حل مسئله به او کمک کنید.
11- طعنه – کلمات یا لحن صدای شما از خصومت یا تنش حکایت دارند که نمی‎خواهید آنرا آشکارا بازگو کنید.
12- قربانی کردن دیگران – معتقدید که گرفتاری از ناحیه‌ی طرف مقابل شماست و تقصیری متوجه شما نیست.
13- حالت تدافعی – هر گونه تقصیر خود را کتمان می‎کنید و مدعی می‎شوید که کار شما بی‎اشکال است.
14- پاتک – به جای تصدیق احساسات طرف مقابل، جواب انتقاد او را با انتقاد می‎دهید.
15- رد گم کردن – به جای توجه به مسئله از بی‎عدالتی‎های گذشته حرف می‎زنید.

نوشته های دیگران()

زمزمه هایی برای تو

Actor28 :: جمعه 87/2/6 ساعت 1:59 صبح

دلم بیسکوییت مادری می خواهد
با چای شیرین
هوای وطن دارد دلم
سرد است و هوای دربند به سرم زده
و به سرم زده که با خیال تخت
بنشینم با تو
که بی خیال آسمانی که بالاست
و زمینی که زیر تخت است
به کودکیم برگردم
به کوچه دبستان
و ستاره ها را بشمارم از یک تا...
تا تقلب کنم از روی دست تو
آفتاب مهتاب چند رنگه ؟
سرخ و سفید هفت رنگه .


دلم بیسکوییت مادری می خواهد
با چای شیرین
و تو که روبرویم بنشینی
با بوی نان سنگک تازه
و خورشیدی در سینی روز
و تو که دوباره
دقیقه ها را به عقب برگردانی
ماه را
بر پیشانی شب بگذاری
و چشم بگذاری بر حواس پرتی من
و من از تو بپرسم
آفتاب مهتاب چند رنگه ؟
و تو با لبهایی خندان
دوچرخه را روی جک بگذاری
و بگویی
سرخ و سفید هفت رنگه !


نوشته های دیگران()

چند نکته برای دوست داشتن

Actor28 :: جمعه 87/2/6 ساعت 1:55 صبح

اول : دوست داشتن زیادی ... حسودی میاره .... حسودی زیادی مشکل بوجود میاره ... مشکلات زیادی امراض زیاد تری بوجود میآورد پس سعی کن هرکی رو به اندازه دوست داشته باشی نه بیشتر.

دوم: اگر کسی رو آنقدر دوست داشتی که مجبور شدی بندازیش توی قفس ... واسش بهترین قفس رو تهیه کن . نه کمترینش رو.

سوم: اگر کسی خیلی دوستت دارد و هر کاری کردی بد دید ... و دیدش بجای خوب به بدی کشیده شد فقط برایش دلیل قانع کننده نیار برایش عشقت رو بیار تا با عشقت به یقیین برسه.

مراقب افکارت باش آنها به گفتار تبدیل می شوند.
مراقب گفتارت باش آنها به کردار تبدیل می شوند.
مراقب کردارت باش آنها به عادات تبدیل می شوند.
مراقب عاداتت باش آنها به شخصیت تبدیل می شوند.
مراقب شخصیتت باش آن سرنوشتت خواهد شد.


نوشته های دیگران()

گریه ...

Actor28 :: جمعه 87/2/6 ساعت 1:24 صبح

باید بگریم
در آسمان چشمانم باید به دنبال ابرهای باران زایی بگردم تا امیدم را به گریستن از دست ندهم. اگر نتوانم بگریم پس دیگر چرا باید چشمانی داشته باشم که ببینند.
در دنیائی که زندگی می کنم کمتر چیزی را در آن می یابم که خداوند آن را آفریده باشد هر آنچه هست من و همه آنها که ناخدای این روزگار دون هستند آفریده اند. من باید بگریم آیا کسی هست من را یاری کند؟!
می ترسم خزان امیدم زودتر از فصل تابستان برسد و من که هنور در بهار رؤیای آینده ای کم بی نورتر هستم چرا باید این قدر زود به سردی بگرایم.
روزی و روزگاری ماهی بود که هر چه چاق تر می شد چشمهای بیشتری را معطوف به خود می داشت تا آنجا که دایره گردونش پر شد و رفت رو به لاغری، دیگر کسی برایش افسوس نخورد، آنقدر باریک شد که از چشمها ناپدید شد و حالا باید به دنبالش بگردی. راستی چشمان شما اشک میریزند؟ چه خوب!
بچه که بودم حرفهائی می خواستم بزنم که الان می زنم و این حرفها را هزار سال بعد نیز خواهم گفت درست مثل سالهای پر از پائیز زندگیم که بارها از این حرفها زده ام ولی چه سود؟ هیچ! هیچ! به آن خدائی که می پرستید در آنچه می گویم نه حرف تازه ای است و نه سود اندکی.
چقدر آنها که توانی برای اشک ریختن ندارند سردند و زردند و تاریک و سیاهند و خاموش و کثیفند و زالوی و زاعند. حرفهایش زوزه گرگ است و لبخند هاشان مکر روباه و چشمانشان به جغد می ماند. بیچاره جغد!.
من باید گریه کنم و الا دیگر گریه را از یاد خواهم برد حتی دم مرگ هم نخواهم گریست حتی آنزمان که برایم می گریند من مات و خشک بی روح و یخ با نگاه بسته تنها زل می زنم به آینده آتشی که نور ندارد و تنها می سوزاند.
چه زیبا بود اگر باز می گشتم هنوز فرصت هست باید به خود تکانی داد و باید دستی بر کنده زانو زد باید یا علی گفت باید خورشید فرو رفته در غروب ناامیدی را بیرون کشید و به او دستور داد که باید دوباره بتابد. آهای خورشید تو باید بتابی تو برای من خلق شده ای اگر برای من نتابی پس برو، نیا، تباش، هیچ نتاب بر هیچ کس بر هیچ چیز. یکی بیاید دهانم را بگیرد که فرط سردی، اندیشه دارد یخ می زند حرفهائی که همه جنون است نکند الان بمیرم!
قطره اشکی آمد خوش آمد کجا بودی عزیز من چرا اینقدر دیر؟ کو بقیه؟ نکند تنها تو آمده باشی آها؟ تنها آمدی؟ چرا تنها؟ قبل ترها وقتی بارشت شروع می شد امان نمی داد، نوشتن را مختل می کرد ولی حالا آنقدر کوچکی که حتی نمی چکی؟ چکه کن چکه کن گونه ام را ببوس از لبان فرود بیا بریز بر دامانم بریز! تو را بخدا اینقدر کم نباش من باید بگریم این که گریه نیست آب چشم است شاید در چشمانم چیزی رفته باشد؟! من باید بگریم و الا خواهم مرد.

نوشته های دیگران()

کعبه ی پوشالی

Actor28 :: جمعه 87/2/6 ساعت 1:11 صبح

نرگس باغچه ی تنهایی

این ترنم می کرد :

که مگر آن عاشق . آنکه عشقش شهری است

که در آن دست هر کودک ده ساله هم شاخه ی معرفتی است

این ندا داد نکرد : تاشقایق هست زندگی باید کرد

آن شقایق هم مرد

باغبان بعد از آن

شاید آبادی من ناکجا آباد است

دست هر کودک این آبادی شاخه ی خشک شقایق باشد

قبله ی کوچک ما

کعبه ای پوشالی است

که طلا زینت آن

بت پرستان گردش

ای مسلمان خدا آنجا نیست

او درون قفسی است با کبوترهایش

آن چراغی که دگر بی رمق از سوسو شد

آخرین قاصدک است

این قفس باز کنید تا خداوند به پرواز آید

جای او آنجایی است که به چشم و دل تو نزدیک است

درقفس می میرد

با کبوترهایش

با قشنگی هایش

شاعر : وحید الوندی


نوشته های دیگران()

مرگ بی صدا...

Actor28 :: جمعه 87/2/6 ساعت 12:55 صبح

مرگ بیصدا:
بعد یه عمری تنهایی، تو دفتر انتظار رو در دلم بستی
وقتی هنوز در دنیا نبودم تو با نازت در دلم نشستی
تورو میبینم مست مستم اگرچه دلم اهل باده نیست
خودم رو تنها میبینم اگرچه دلم تک سوار جاده نیست
اگر تو پیشم نباشی و من جدا از تو تنهای تنها باشم
مثل گریه روان و جاری، مثل دست باد بیصدا باشم
چون شعله شمع روشن اما بیدار و بی خواب باشم
من همیشه در کنار تو باشم اما باز دچار سراب باشم
قسم میخورم که اگه روزی رسد که تابی نداشته باشم
با همه وجود آرزو مردن کنم و با زندگی غریبه باشم
دست به طناب دار برده و طنابی به گردن میندازم
در فصل غم انگیز مرگم ترانه ای غمگین میسازم
در پایان قصه زندگی چراغ چشم خود را خاموش میکنم
وقتی جدا شدم، با مردن خود دنیا رو فراموش میکنم
روزی با تمام وجودم دل به تو دادم و اسیر شدم
توسط دلت و به اون گرمیه عشقت دستگیر شدم
عطر و بوی تنت مثال شب، رخ نیلوفری داشت
حال و هوای اون دل عاشقت هوای دیگری داشت
بخاطرت عزیز چه شبها که بیدار و شب خیز بودم
عمری برای رسیدنت در انتظار بهار و پاییز بودم
من که عمری برای آن چشمانت در شب تار بودم
بخاطر عشقت عمری در نگاهت بر طناب دار بودم
شب هجران کوله بار بست اما هنوز سحر نیست
تک سواره جاده دلمو شکست و از او خبر نیست
تویه تک بهار باغ دلم دیگه ملکه و پادشاهی نیست
دیگه دلم بی تفاوت به هیچگونه خطا و گناهی نیست
مرگ صدام رسید و دیگه فانوس خنده روشن نیست
دیگه در دل غمزدم نشونه ای از خنده گلشن نیست
پایان ماجرای قهرمان قصه ها که زنده بودن نیست
گل شدن میون تک باغ بهار و پر خنده بودن نیست
از غم رفتنت بیوفا خیلی شبها تنها نشستم و گریستم
خوب بدون من دیگه اون آدم شاد و خندون نیستم
سکانس شکست رو برای دل بیچارم ساختی و رفتی
زنده بودن و نبودن دلم رو به قمار باختی و رفتی
مثل ابر بهاری در معبد چشامهایم هزار غصه گذاشتی
هزار حرف نگفته و نشنیده ی مرده و زنده گذاشتی
من زمانی در لوح کبود روزگار نقطه ای بیش نبودم
همچون قصه ی نگفته ای در غم اندوه خویش نبودم
همچون تکه ابری در کویر غربت و بی بارون شدم
به اندوه و سایه های شب نفرینی دل مهمون شدم
داستان دل من هم قصه ی مرگ فریاد و بیصدا شد
غروب شدن امروز و نرسیدن به صبح روز فردا شد


نوشته های دیگران()

12 راه برای خواستگاری کردن

Actor28 :: یکشنبه 87/1/25 ساعت 1:31 صبح

در زندگی اتفاقات کمی نظیر ازدواج کردن به فکر و آمادگی زیادی نیازمند است. همه دوست دارند خواستگاری شان یک مراسم رسمی و تمام عیار باشد. مردها دوست دارند همسر آینده آنها این روز را تا آخر عمر به یاد بسپارند ولی به نظر می رسد که این مراسم خیلی یکنواخت شده و همه راهها امتحان شده است و هیچ نوع تازه ای برای خواستگاری کردن وجود ندارد.
راههای زیادی برای مردها وجود دارد که از زن مورد علاقه خود تقاضای ازدواج کنند.عزیزم با من ازدواج می کنی؟ و بعد مرد زانو می زند و یک حلقه از جیب خود در می آورد! این شیوه باستانی خواستگاری هنوز هم می تواند مورد استفاده قرار گیرد. اما زنان امروز بیشتر دوست دارند با احساس و عاشقانه از آنها خواستگاری شود یک خواستگاری رمانتیک!

 

1 - به اوج بروید :
اگر زن مورد علاقه شما یک ورزشکار است می توانید با او به کوهنوردی بروید وقتی به قله رسیدید از او خواستگاری کنید. دیگر راههای ممکن خواستگاری در حال موج سواری، اسکی و... است!
 
2 - یک فیلم بسازید :
در یک فیلم ویدیوئی خودتان از او خواستگاری کنید و این فیلم را در کنار هم تماشا کنید. او حتماُ از ذوق بالا پایین خواهد پرید و از شما درباره ماه عسل خواهد پرسید.

 

3 - میان زمین و هوا :
از مهماندار هواپیمایی که با همسر آینده خود سوار آن شده اید خواهش کنید از پشت بلندگو تقاضای شما را مطرح کند:
 ما الان در آسمان سانفرانسیسکو در حال پرواز هستیم و هواپیما تا 45 دقیقه دیگر در مقصد به زمین خواهد نشست ضمناً جوآنا! مایکل می پرسد آیا افتخار ازدواج کردن را به او می دهید؟ بعد از این عبارت باید در آرزوی دو چیز باشید.
جواب مثبت جوآنا
هواپیما سالم به زمین بنشیند!
 
4 - در اتوبان :
فرض کنید در اتوبان اتومبیل دختر مورد علاقه تان را می بینید، از همه سبقت می گیرید تا به او برسید. وقتی به او رسیدید یک پلاکارد در دست بگیرید که رویش نوشته اید: لوسی، با من ازدواج می کنی؟ فقط مراقب باشید که لوسی از فرط هیجان ترمز دستی را نکشد!
 
5 - در سینما :
می توانید از مسوولین سینما بخواهید که قبل از شروع فیلم در بین آگهی ها متنی به صورت جولی، همسر من می شوی ؟ را روی پرده به نمایش گذارد. ممکن است با این کار برنده جایزه اسکار نشوید ولی بدانید که این رمانتیک ترین صحنه ای خواهد بود که تا به حال به روی پرده آن سینما رفته است!

 

6 - زیر باران :
آبشار نیاگارای کانادا یکی از بهترین جاها برای ماه عسل است و کمتر کسی آنجا را برای خواستگاری انتخاب می کند. زیر باران ، بهترین جا برای تقاضای ازدواج است.

 

7 - روز ولنتاین :
به جای خریدن کارت و گل و شکلات برای روز Valentine بهتر نیست عشق خود را با مطرح کردن تقاضای ازدواج به او نشان دهید؟

 

8 - یک راه ساده!
در هنگام بروز احساس عاشقانه خود از او خواستگاری کنید. مطمئن باشید او توان نه گفتن را ندارد.
 
9 - از پلیس ها کمک بگیرید :
این یکی شاید به تلاش زیادی نیاز داشته باشد . می توانید به کمک پلیس اتومبیل او را با جرثقیل به اداره راهنمایی ببرید و او را برای دریافت برگه تقاضای ازدواج احضار کنید!!
 
10 - تولدت مبارک :
روز تولد یکی از بهترین موقعیت ها برای گرفتن جواب بله است . بعلاوه او خواهد فهمید که روز تولدش را فراموش نکردید و هرگز نخواهید کرد.
 
11 - پست الکترونیکی :
اینترنت همه جنبه های زندگی ما را با تکنولوژی همراه کرده است. چرا خواستگاری را نکند؟ فرستادن یک ایمیل با عنوان love mail هم راه دیگری برای مطرح کردن تقاضای ازدواج است.
 
12 - با برنامه مورد علاقه او تماس بگیرید :
اگر می دانید هر روز سر یک ساعت معین به یک برنامه رادیویی گوش می کند با آن برنامه تماس بگیرید و تقاضای خود را به طور زنده مطرح کنید. می توانید حتی از مسوولین برنامه بخواهید به طور همزمان با او تماس برقرار کنند .


نوشته های دیگران()

اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت

Actor28 :: یکشنبه 87/1/25 ساعت 12:48 صبح

اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد آن پاییز طولانی

دوباره چون گذشته بهاری تازه خواهد یافت

درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد
که عشق از کنده ما روزگاری تازه خواهد یافت
دهانت جوجه هایش را پریدن گر بیاموزد
کلام از لهجه تو اعتباری تازه خواهد یافت
از اینسان که من و تو از تفاهم عشق می سازیم
از اینسان عشق ورزی هم قراری تازه خواهد یافت
من و تو عشق را گسترده تر خواهیم کرد آری
که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت
تو خوب مطلقی من خوبها را با تو می سنجم
بدین سان بعد از این خوبی عیاری تازه خواهد یافت
جهان پیر این دلگیر هم با تو کنار تو
به چشم خسته ام نقش و نگاری تازه خواهد یافت.


نوشته های دیگران()

<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مگه میشه
خنده های تو
کاش مـی شــــــــــــــــد
آفتاب نگاهت
وقتی خورشید
تومثه یه آسمونی
به شما نمی رسم من
من می گم
اگه دستم برسه به آسمون
برای تو
دوستت خواهم داشت
جاودانه
بذار باور کنم
برگرد به زندگی من
خواب من
[همه عناوین(208)][عناوین آرشیوشده]

About Us!
هنر در دستان  ما          The art is in our hands
Actor28
ورود شما را به این وبلاگ خوش آمد عرض می کنم.امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد استفاده ای شما قرار گیرد .نقطه نظرات خود را برای بهبود وبلاگ مطرح نمایید.متشکرم.دوستان عزیز در پایین صفحه فرم عضویت در وبلا گ گذاشته شده که می توانید عضو شوید.گزینه اول:نام شخصی گزینه دوم: نام کاربری گزینه سوم:ایمیل آدرس گزینه 4 و 5 تکرار پسورد که باید شش حرف باشد. فرم ایمیل به مدیر وبلاگ هم در وبلاگ گذاشته شده که می توانید از آن برای ارتباط با مدیر وبلا گ استفاده نمایید. با تشکر
Link to Us!

هنر در دستان  ما          The art is in our hands

Hit
مجوع بازدیدها: 128455 بازدید

امروز: 72 بازدید

دیروز: 24 بازدید

Day Links
عمو بهرام و دایی علی
جشنواره بین المللی فیلم فجر [2]
جشنواره بین المللی تئاتر فجر
خانه ای هنرمندان ایران [97]
خانه سینمای ایران
خانه سینماگران جوان
خبرگزاری سینما ایران
بزرگترین وبلاگ سینمایی ایران [141]
هنر و موسیقی [106]
پدر گرافیک ایران [17]
بهرام رادان [2]
سینما ما [5]
باشگاه خبرنگاران جوان [79]
تئاتر ما [1]
شبکه گرافیک ایران [40]
[آرشیو(44)]


Notes subjects


اشعار گوناگون[48] . دا نستنیها[45] . خانه وخانواده[34] . ترفندهای اینترنت و رایانه[12] . اخبار موسیقی و سینما[12] . بیو گرافی گوناگون[7] . از دل افروز ترین روز جهان، خاطره ای با من هست. به شما ارزانی : .

Archive


نوشته های آذر 1386
نوشته های دی 1386
نوشته های بهمن 1386
نوشته های اسفند 1386
نوشته های فروردین 1387
نوشته های بهمن 1387
نوشته های تیر 1388
نوشته های مهر 1388
نوشته های فروردین 1389
نوشته های خرداد 1389

links
سایت های دانشگاه های علوم پزشکی کشور
سایت انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران
اولین شبکه طراحان گرافیک ایران
گروه گرافیک و چاپ عفراوی
انیمیشن
ایران کاریکاتور
سایت پرتو
مرکز بازار سنجی پارسیان
سا یت سینمای مستند ایران
بنیاد آفرینش های هنری نیاوران
مرکز اطلاعات هنرمندان ایران
سایت تخصصی سینمای ایران
انجمن موسیقی ایران
سایت ایرانیان فیلم
پا یگاه تاریخ و تمدن ایران
پایگاه اطلاع رسانی علوم ارتباطات ایران
مجموعه فرهنگی و هنری تهران
فرهنگ و هنر
انجمن تخصصی آریا تیمز
انیمیشن نظر
مجله رنگ
کارت تبریک
سایت رسمی سازمان تربیت بدنی
سایت رسمی کمیته ملی المپک
فدراسیون فوتبال ایران
پایگاه اطلاع رسانی نمایشگاه ها
سازمان سنجش آموزش کشور
سایت اطلاع رسانی آزمون دانشگاه آزاد اسلامی
دانشکده صدا وسیما
دانشگاه هنر
دانشگاه پیام نور
دانشگاه جامع علمی کاربردی
دانشگاه آزاد اسلامی
دانشگاه تربیت معلم
نوین گرافیک
ایران انیمیشن
انیمیشن امروز
گرافیک کامپیوتری ایران
سایت اختصاصی استاد شکیبا
موزه هنرهای معاصر
شرکت فرهنگی و هنری دل آواز
وب سایت رسمی میدیا فرج نژاد
انجمن تخصصی بانوان

LOGO LISTS




In yahoo

یــــاهـو

کدهای جاوا وبلاگ

قالب وبلاگ

My music

Submit mail

 


ساعت فلش

تصویر روز

مجله تخصصی موسیقی - مجله موسیقی ایرانیان

www.shereno.com
نام کاربری :
کلمه عبور :
Powered By :JustPersian
فرم عضویت
نام شما :
نام کاربری :
ایمیل :
کلمه عبور :
تکرار کلمه عبور :
Powered By :JustPersian
نام کاربری :
ایمیل :
نام :
ایمیل :
متن پیام :
Powered By :JustPersian
< head >

مترجم سایت