دلم می خواهد بال هایی داشته باشم که با آن به سوی آسمان آبی پرواز می کردم و
بر روی سقف آبی آسمان می نوشتم که دوستت دارم تا تمام دنیا بفهمند من عاشق
تو هستم.
دلم می خواهد مهتاب را از جا در بیاورم و به جای مهتاب چهره تو را در آسمان بگذارم.
دلم می خواهد ستاره ها دسته به دسته بچینم و در سبد بریزم و با ستاره ها نام تو را
در آسمان بنویسم .
دلم می خواهد ماهی شوم ، در دریای آبی شناور شوم و تمام صدفها و مرواریدها را
جمع کنم و به تو هدیه دهم .
دلم می خواهد بهاری شوم که شکوفه هایم و تمام سبزی و طراوتم را فدای تو کنم .
دلم می خواهد باران شوم و بر تن عاشق تو ببارم تا تن تو نیز مانند باران پر از طراوت و
تازگی شود.
دلم می خواهد ستاره شوم ودر آسمان تاریکت بدرخشم و هر شب چهره تو را از آن
دوردست ها ببینم و به تو چشمک بزنم.
دلم می خواهد مرغ عشق شوم و به هوای تو هر سحرگاه آواز عاشقانه بخوانم.
دلم می خواهد شبنمی شوم و بر روی تو ای گل من بنشینم تا با عطر خوشت زندگی
کنم.
دلم می خواهد آتشی شوم که در زمستان و سرما تو را گرم گرم نگه دارم .
دلم می خواهد خاک راه تو باشم عزیزم ، ماه شب تو باشم زندگی ام ، گل باغچه تو
باشم نفسم ، دل بیقرار تو باشم عشق من ، چشم گریان تو باشم تمام وجود من ،
ساز عاشقانه تو باشم روح من ، جاده بی خطر تو باشم همسفر من ، ساحل دریای
تو باشم دریای من ، امید زندگی تو باشم خوشبختی من ، فدای قلب تو باشم بهترین
من.
و در پایان دلم می خواهد همان قلبی شوم که در سینه ات می تپد و من جای قلبت را در
سینه ات بگیرم و در آنجا با خون عشقت و گرمای قلبت زندگی کنم.
نوشته های دیگران()